پرواز من

ساخت وبلاگ

تضمین غزل پرمفهوم و زیبای مولانا در قالب مسمط مخمس .

پرواز من

شده این زندگییم باعث رنج و محنم
شده آزرده ی غمها ، همه ی جان و تنم
همچو مرغی نگران، ساکن کنج چمنم
((روزها فکرمن اینست و همه شب سخنم))
((که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ؟ ))

هرچه بگذشت مرا عمر ، شگفتی بفزود
گرهی زینهمه پرسش به جهان کس نگشود
کس نگفتا که ار این زندگی تلح چه سود
((از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود؟ ))
(( به کجا میروم آخر ، ننمایی وطنم ؟ ))

آنکه خودساخته ، پرداخته ، نشناخت مرا؟
آنکه زیبا و فریبا و دل انگیز برافراخت مرا
به چنین غمکده ، آخر ز چه انداخت مرا ؟
((مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا))
(( یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم))

زنده محبوس در این عالم و بس حیرانم
که چرا ازچه پریشانم و سرگردانم
باز هم میرسم آنجا که عیان میخوانم
((جان که از عالم علویست ، یقین میدانم))
((رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم ))

مرغ دل از قفس و صید نمی‌دارد باک
سینه در خاک شود، دل برود بر افلاک
من که پرواز کنم از غم جان هستم پاک
((مرغ باغ ملکوتم , نیم از عالم خاک ))
((در سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم))

چون طلب میکندم دوست, همین راه نکوست
عاشقم , واله وسرگشته. دلم در پی اوست
نام او جای گرفته است کنون در رگ و پوست
((ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست ))
(( به هوای سر کویش پر و بالی بزنم ))

به رهش سر برود , من بخودم می‌نازم
هستیم را , سرو جانرا به رهش میبازم
کیست آگه بجز از او در همه جا از رازم
(( کیست در گوش ,که او میشنود آوازم))
((یا کدامست سخن مینهد اندر دهنم ))

کیست در سر ، به تفکر، ز درون مینگرد؟
کیست این لحظه به احوال کنون مینگرد؟
کیست برمن ز ره لطف فزون مینگرد ؟
(( کیست در دیده که از دیده برون مینگرد))
((یا چه جانست ، نگویی که منش پیرهنم ))

چون ز گفتار کسی نیست مرا پروایی
به حقیقت به رخم گر تو دری نگشایی
یا مرا در ره دوزخ به قضا فرمایی
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی ))
(( یکدم آرام نگیرم , نفسی دم نزنم))

چه خوش آنگاه که فرخنده سحر باز دمد
مطلع الفجر دگر آخر شب باز رسد
که به عجز آیم وگویم صنم فرد و احد
((می وصلم بچشان تا در زندان ابد ))
((از سر عریده . مستانه بهم در شکنم ))

تا نخواهد که من از رنج تن آزاد شوم
یا نگوید به سر کوی رهایی بدوم
کی توانم که به دلخواه خود از جابشوم
(( من بخود نامدم اینجا که بخود باز روم))
(( آنکه آورد مرا , باز برد در وطنم ))

نام معبود به هرگونه زبان می گویم
راه محبوب , نشان از همه کس میجویم
چو گیاهی شده از خاک رهش میرویم
(( تو مپندار که من , شعر به خود میگویم))
((تا که هشیارم و بیدار , یکی دم نزنم ))

شمس تبریز , نمانده است مرا بینایی
در فراقت شده در شهر دلم غوغایی
نیست ( محمود) , بغیر از سخنت آوایی
((شمس تبریز اگر روی یمن بنمایی ))
((وا لله این قالب مردار بهم در شکنم))

محمود انصاری کلیبری ( محمود)

+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 16:23 توسط شاعر

کجا جویم تورا 95...
ما را در سایت کجا جویم تورا 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvaneha422 بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 1:14